مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر اول
بخش ۱۰۱ - در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت پیغامبر ز سرمای بهار تن مپوشانید یاران زینهار زانک با جان شما آن می کند کان بهاران با درختان می کند لیک بگریزید از سرد خزان کان کند کو کرد با باغ و رزان راویان این را به ظاهر برده اند هم بر آن صورت قناعت کرده اند بی خبر بودند از جان آن گروه کوه را دیده ندیده کان بکوه آن خزان نزد خدا نفس و هواست عقل و جان عین بهارست و بقاست مر ترا عقلیست جزوی در نهان کامل العقلی بجو اندر جهان جزو تو از کل او کلی شود عقل کل بر نفس چون غلی شود پس بتاویل این بود کانفاس پاک چون بهارست و حیات برگ و تاک از حدیث اولیا نرم و درشت تن مپوشان زانک دینت راست پشت گرم گوید سرد گوید خوش بگیر تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر گرم و سردش نوبهار زندگیست مایهٔ صدق و یقین و بندگیست زان کزو بستان جانها زنده است زین جواهر بحر دل آگنده است بر دل عاقل هزاران غم بود گر ز باغ دل خلالی کم شود مولانا بلخی