مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر اول
بخش ۹۲ - رجوع به حکایت خواجهٔ تاجر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس دراز است این حدیث خواجه گو تا چه شد احوال آن مرد نکو خواجه اندر آتش و درد و حنین صد پراکنده همی گفت این چنین گه تناقض گاه ناز و گه نیاز گاه سودای حقیقت گه مجاز مرد غرقه گشته جانی می کند دست را در هر گیاهی می زند تا کدامش دست گیرد در خطر دست و پایی می زند از بیم سر دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی آنک او شاهست او بی کار نیست ناله از وی طرفه کو بیمار نیست بهر این فرمود رحمان ای پسر کل یوم هو فی شان ای پسر اندرین ره می تراش و می خراش تا دم آخر دمی فارغ مباش تا دم آخر دمی آخر بود که عنایت با تو صاحب سر بود هر چه می کوشند اگر مرد و زنست گوش و چشم شاه جان بر روزنست مولانا بلخی