مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر اول
بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلیالله علیه و سلم بتسخر خواند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند مر محمد را دهانش کژ بماند باز آمد کای محمد عفو کن ای ترا الطاف و علم من لدن من ترا افسوس می کردم ز جهل من بدم افسوس را منسوب و اهل چون خدا خواهد که پردهٔ کس درد میلش اندر طعنهٔ پاکان برد ور خدا خواهد که پوشد عیب کس کم زند در عیب معیوبان نفس چون خدا خواهد که مان یاری کند میل ما را جانب زاری کند ای خنک چشمی که آن گریان اوست وی همایون دل که آن بریان اوست آخر هر گریه آخر خنده ایست مرد آخربین مبارک بنده ایست هر کجا آب روان سبزه بود هر کجا اشکی روان رحمت شود باش چون دولاب نالان چشم تر تا ز صحن جانت بر روید خضر اشک خواهی رحم کن بر اشک بار رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر مولانا بلخی