مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر اول
بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بتش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک زنی با طفل آورد آن جهود پیش آن بت و آتش اندر شعله بود طفل ازو بستد در آتش در فکند زن بترسید و دل از ایمان بکند خواست تا او سجده آرد پیش بت بانگ زد آن طفل انی لم امت اندر آ ای مادر اینجا من خوشم گر چه در صورت میان آتشم چشم بندست آتش از بهر حجیب رحمتست این سر برآورده ز جیب اندر آ مادر ببین برهان حق تا ببینی عشرت خاصان حق اندر آ و آب بین آتش مثال از جهانی کآتش است آبش مثال اندر آ اسرار ابراهیم بین کو در آتش یافت سرو و یاسمین مرگ می دیدم گه زادن ز تو سخت خوفم بود افتادن ز تو چون بزادم رستم از زندان تنگ در جهان خوش هوای خوب رنگ من جهان را چون رحم دیدم کنون چون درین آتش بدیدم این سکون اندرین آتش بدیدم عالمی ذره ذره اندرو عیسی دمی نک جهان نیست شکل هست ذات و آن جهان هست شکل بی ثبات اندر آ مادر بحق مادری بین که این آذر ندارد آذری اندر آ مادر که اقبال آمدست اندر آ مادر مده دولت ز دست قدرت آن سگ بدیدی اندر آ تا ببینی قدرت و لطف خدا من ز رحمت می کشانم پای تو کز طرب خود نیستم پروای تو اندر آ و دیگران را هم بخوان کاندر آتش شاه بنهادست خوان اندر آیید ای مسلمانان همه غیر عذب دین عذابست آن همه اندر آیید ای همه پروانه وار اندرین بهره که دارد صد بهار بانگ می زد درمیان آن گروه پر همی شد جان خلقان از شکوه خلق خود را بعد از آن بی خویشتن می فکندند اندر آتش مرد و زن بی موکل بی کشش از عشق دوست زانک شیرین کردن هر تلخ ازوست تا چنان شد کان عوانان خلق را منع می کردند کآتش در میا آن یهودی شد سیه رو و خجل شد پشیمان زین سبب بیماردل کاندر ایمان خلق عاشق تر شدند در فنای جسم صادق تر شدند مکر شیطان هم درو پیچید شکر دیو هم خود را سیه رو دید شکر آنچ می مالید در روی کسان جمع شد در چهرهٔ آن ناکس آن آنک می درید جامهٔ خلق چست شد دریده آن او ایشان درست مولانا بلخی