حِسام خوسفی
غزل های خوسفی
غزل شمارهٔ ۱۲۴: ما به گلزار عذارت همه در بستانیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما به گلزار عذارت همه در بستانیم از خیال می لعلت همه سر مستانیم نیم جانیست که در پای تو انداخته ایم نیست لایق چه توان کرد تهیدستانیم چهره بنما که چو صبحم نفسی بیش نماند کان نفس را ز سر صدق بر آن افشانیم گر به سودای تو در پای بگردد سر ما تو مپندار که از پای تو سر گردانیم ما به امید تو از راه دراز آمده ایم سر مگردان که چو زلفت همه سرگردانیم شعله ی آتش دل هستی ما پست کند گر نه هرلحظه به آب مژه اش بنشانیم پیشتر زان که فلک داد ز ما بستاند ساقیا باده که ما داد ازو بستانیم ما که پیمان وفا با سر زلفت بستیم به وفای تو که هم بر سر آن پیمانیم حالیا در صفت حسن تو چون ابن حسام در کتب خانه ی عشقت ورقی می خوانیم حِسام خوسفی