حِسام خوسفی
غزل های خوسفی
غزل شمارهٔ ۱۲۰: برفتی از نظر و از نظر نرفت خیال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برفتی از نظر و از نظر نرفت خیال به افتراق مبدّل شد اتفاق وصال تصوری به صبوری خیال می بندم زهی تصور باطل زهی خیال محال به دست باد صبا بوی زلف خود بفرست مگر به حال خود آید دل پریشان حال مرا چه سود که دامن ز آب در چینم که هست دامن من ز آب دیده مالامال کبوتر حرم صدر سینه یعنی دل به دام زلف تو آمد به میل دانه ی خال مرا که صاحب حالم به معرفت بشناس چرا که معرفه باید به واجبی ذوالحال درون روزنه ی جان چو آفتاب بتاب که در هوای تو سر گشته ایم ذره مثال کمال حسن تو چون برق لُمعه ای بنمود بسوخت ابن حسام از تجلّیات جمال مرا رسد که کنم دعوی کمال سخن از آن جهت که رسانم سخن به حدّ کمال حِسام خوسفی