حِسام خوسفی
غزل های خوسفی
غزل شمارهٔ ۷۱: هرشب از طوفان چشم آب از سرما بگذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرشب از طوفان چشم آب از سرما بگذرد مردم چشمم ندانم چو ز دریا بگذرد اشک خون آلوده ی من با شفق همدم شود آه مینا گون من زین سقف مینا بگذرد گر ندیدی زحمتی از خار مژگان پای دوست دیده مفرش کردمی در راه تا وا بگذرد هر شب از آشوب قدش صدبلابالا شود برگذرگاهی اگر آن سرو بالا بگذرد گل ز خجلت خوی کند، نرگس سراندازد به پیش بر چمن گر قامت آن شوخ رعنا بگذرد در دماغ باد ناید بوی ریحان بهشت گر دمی بر طرف آن زلف سمن سا بگذرد تلخی مردن نبیند آنکه وقت نزع روح بر زبانش نام آن لعل شکرخا بگذرد چون بنفشه سر برآرم پای بوسش را زخاک سایه ی سَروش اگر بر تربت ما بگذرد خانه ی صبر تو یغما گردد ای ابن حسام گر خیالی بر دلت زان ترک یغما بگذرد حِسام خوسفی