حِسام خوسفی
غزل های خوسفی
غزل شمارهٔ ۵۵: بیا بیا که در این خظه ی خراب آباد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا بیا که در این خطه ی خراب آباد نگشت بی تو دمی این دل خراب آباد گره زن آن زلف بنفشه بر لاله که کار بسته ی من جز بدان گره نگشاد چو لاله صرف مکن با پیاله حاصل عمر که دور مایه ی جوراست و دهر بی بنیاد به ناز خویش مبین در نیاز من بنگر که روزگاربسی چون من و تو دارد یاد نسیم عقده ی زلفت اگرچه خوشبویست درو مپیچ که نتوان گره زدن در باد فروغ لاله مگر عکس روی شیرین است که گرد کوه برآمد به دیدن فرهاد نشان همی دهد از خط و خدّ و بالایت بنفشه و گل نسرین و قامت شمشاد هزار دیده ی نرگس به قامتت نگران زنار خویش توچون سرو از آن همه آزاد ز زهد خشک ریائی دلم به تنگ آمد «زدیم بر صف رندان و هرچه بادا باد» به آشکار بده می به دست ابن حسام «شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد» حِسام خوسفی