حِسام خوسفی
غزل های خوسفی
غزل شمارهٔ ۴۰: جعد مشکینت که دل وابسته سودای اوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جعد مشکینت که دل وابسته سودای اوست بسته افسون سحر چشم مار افسای اوست گر دلم پروانه آن شمع روشن شد چه شد ای بسا دلها که چون پروانه نا پروای اوست خانه چشمش سیه کان شوخ یغمائی صفت خانه صبر دل مسکین من یغمای اوست نسبت بالای او با سرو کردم غقل گفت در چمن سروی نمی بینم که هم بالای اوست دی به وعده گفت : فردا روی بنمایم ترا مژده ای خوش داد و دل بر وعده فردای اوست هر کسی را بر جبین سیمای محبوبی دگر بر جبین خاک خورد من همه سیمای اوست زاهدان مأوی به جنّت یافتند ابن حسام معتکف شد بر درش کان جنّت المآوای اوست حِسام خوسفی