حِسام خوسفی
غزل های خوسفی
غزل شمارهٔ ۲۹: ای خوشا آن دم که بنشینیم رویاروی دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خوشا آن دم که بنشینیم رویاروی دوست شکوه دل باز رانم یک به یک با موی دوست چون بنفشه بر سر زانوی خدمت سالها بوده ام ، باشد که یارم بود هم زانوی دوست بر سر آنم که تا سر دارم از دستم دهد بر ندارم سر ز خاک رهگذار کوی دوست پهلو از پهلو نشینان زان جهت کردم تهی تا مگر روزی توانم بود هم پهلوی دوست راه دشوار ست و منزل دور و مقصد ناپدید سالکی باید که ما را ره نماید سوی دوست تا دگر مشک از خطای خود نیارد دم زدن گو صبا بر باد ده یک حلقه از گیسوی دوست هر کسی را قبله از سویی و روی از جانبی است قبله ابن حسام از جانب ابروی دوست حِسام خوسفی