محمود شبستری
فصل ششم
بخش ۲ - حکایت: در حضور جماعتی انبوه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در حضور جماعتی انبوه رفته بودم پی تفرّج کوه کمری را شکافت یک یاری پیش ما ناگهان پی کاری کرمکی یافتم میان کمر سیر و سیرآب و سبز و تازه و تر اندر آنجا مقام خود کرده چون در آب و گیاه پرورده هیچگونه مسام و راه گذر ما ندیدیدم در میان کمر خلق چون دید صورت آن را تازه کردند جمله ایمان را رزق این از کدام راه آمد که تر و تازه چون گیاه آمد قوت از بهر قوّت جان است وان هم از فعلهای یزدان است فعل حق را سبب نمیشاید کم نگردد ز هیچ و نفزاید بی سبب بین که دارد او زنده جمع شو تا کی ای پراکنده؟ بسکه دیدیم مرده از خوردن نادر است از گرسنگی مردن گر توانگر بوی و گر درویش نخوری جز که قدر روزی خویش تو کنی جمع تا فلان بخورد عاقل این را ز ابلهی شمرد محمود شبستری