جامی هروی
خردنامه اسکندری
بخش ۵۵ - حکایت آن حکیم که با زن گفت هر چه نفقه کردی بهره تو آن است و آنچه برای خود گذاشتی نصیب دیگران است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شنیدم که فرزانه مردی حکیم به زن داد روزی یکی کیسه سیم پس از چند روزش بپرسد حال وز آن کیسه سیم کردش سؤال بگفتا به دست من آن کیسه سیم چو آمد چو زر کردم آن را دو نیم یکی صرف کردم به هر سینه ریش یکی کردمش صرفه از بهر خویش حکیم آن حکایت چو از وی شنفت بگفت ای نه دانا به راز نهفت بود بهره ات آن که کردی نثار نه آن کش ز گنجینه کردی حصار به گنجینه نقدی که مخزون بود که داند که انجام آن چون بود نیارد برون کس ازین سر سری که آن بهره توست یا دیگری بیا ساقیا باده در جام کن به رندان لب تشنه انعام کن به هر کس که یک جرعه خواهی فشاند نخواهد جز آن از جهان با تو ماند بیا مطربا پرده ای ساز لیک به هنجار نیکو و گفتار نیک به گیتی مزن جز به نیکی نفس که اینست آیین نیکان و بس جامی هروی