صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۸: خواهی ارجا به لب آب روان بگزینی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواهی ارجا به لب آب روان بگزینی آن به ای سرو که بر دیدهٔ من بنشینی سخن تلخ شنیدن ز دهانت عجب است که تو پا تا بسر ایجان چو شکر شیرینی آفت جان و تن از غمزهٔ چشم بیمار رهزن دین و دل از خال و خط مشگینی من تو را عاشق جانبازتر از فرهادم تو مرا دلبر طنازتر از شیرینی با چنین شیوهٔ عاشق کشی و دل شکنی عجب اینست که آرام دل مسکینی فارغم با تو ز هر مذهب و کیش و آئین تو مرا مذهب و کیشی تو مرا آئینی آنچنان عشق تو پر کرده وجودم که اگر در من ای جان جهان در نگری خودبینی به صغیر آنچه رواخواه شوی حکم تراست ز وفا یا ز جفا هر روشی بگزینی صغیر اصفهانی