صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۶: افسوس که از حالت خود بیخبرانیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
افسوس که از حالت خود بیخبرانیم یک دهر همه کور و یک آفاق کرانیم ره پر چه و ما کور و ز نا بردن فرمان هم از نظر افتادهٔ صاحب نظرانیم شه جاده کزان قافله سالار گذشته گم کرده بهر کور رهی ره سپرانیم تنها نه همین خود شده مشغول بعصیان بل بر پدر و مادر عاصی پسرانیم گو سنگ تنبه دگر ای چرخ میفکن خود رنجه مفرمای که ما خیره سرانیم هر تخم کنی کشت همان بدروی آخر زنهار در این مزرعه ما بذر گرانیم ناگشته خریدار به بازار سعادت سرمایه ز کف رفته و ما بی خبرانیم امروز که خاک قدم ما دگرانند فرداست که ما خاک قدوم دگرانیم هر روز بود محشر و برپاست قیامت علت همه آنست که ما بی بصرانیم غیر از کفنی بهر هٔ ما نیست ز دنیا اینقدر که از حرص و طمع جامه درانیم ما طایر قدسیم صغیرا ولی افسوس کز سنک معاصی همه بشکسته پرانیم صغیر اصفهانی