صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۷: تا بدام تو من ای جان جهان افتادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا بدام تو من ای جان جهان افتادم کرد عشق تو ز قید دو جهان آزادم هر قدر درس که ام وخته بود استادم الف قامت رعنای تو برد از یادم تا چو طوطی همه جا شرح دهم قند لبت از خیال رخت آئینه ببر بنهادم نشنودم پند کسان گر همه باشد پدری من بروی تو صنم عاشق مادر زادم باز مانند ملایک همه شب از تسبیح بس رود بی مه رویت بفلک فریادم خواهی از من تو بهر عشوه دلی من چکنم داشتم یکدل و در عشوهٔ اول دادم از سر این تن خاکی بهوایت چو غبار خواستم تا که بکوی تو رساند بادم تا رخ و زلف و قدت دیده ام ای غنچه دهان بیخبر از گل و از سنبل و از شمشادم تو ز گیسوی سیه لیلی و من مجنونم تو بشیرین دهنی شهره و من فرهادم گرمن از تیشهٔ همت بکنم ریشهٔ کوه تیشهٔ عشق تو آخر بکند بنیادم تا گرفتی بدلم خانه خرابم کردی کی پس آخر کنی ای خانه خراب آبادم بده از وصل رخ و قامت خود کام مرا تا نمایی ز غم روز قیامت شادم برق بیداد کسی خرمن من سوخت صغیر که از او کس نتواند بستاند دادم صغیر اصفهانی