صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۸: آنکه گشتیم و نجستیم در اطراف جهانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه گشتیم و نجستیم در اطراف جهانش نیک در خویش چو دیدیم بدل بود مکانش جذبهٔ عشق چنان برده دوئی را زمیانه که بخود می نگرم دیده چو گردد نگرانش کسی آگاه از این صحبت من نیست جز آنکو عکس جانانه فتاده است در آئینه جانش سر دلدار نهان ماند و از اینست که آنرا بکس ار پیر مغان کرد بیان دوخت دهانش خواست گوید سخنی شمع از آن راز نهفته سخنش شعلهٔ آتش شد وزانسوخت دهانش چیست در میکده عشق که هر کس بدر آید خوش سبکبار نمایند بیک رطل گرانش جای یک بوسه زمین آن خود از میکده دارم بخدا گر بفروشم بهمه ملک جهانش کیست از منطق گویای تو گوینده صغیرا که همه کنز معانی و رموز است بیانش صغیر اصفهانی