صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۷: آن که از دوست بجز دوست تقاضا دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن که از دوست بجز دوست تقاضا دارد لاف عشق ار بزند دعوی بیجا دارد نازم آن شوخ که از غمزه و طنازی و ناز دلبری را همه اسباب مهیا دارد در غم سلسلهٔ موی تو ای لیلی جان همچو مجنون دل ما خیمه بصحرا دارد نکشد نیم نفس عشق تو پای از سر ما این خود از غایت لطفی استکه با ما دارد دامنم پر گهر از چشمهٔ چشمست مدام نازم این چشمه که ترجیح بدریا دارد چرخ را عشق درآورده بگردش این شاه زیر فرمان ز ثری تا به ثریا دارد همه اجزاء جهان جاذب و مجذوب همند راستی کارگه صنع تماشا دارد ناتوان را که بود بهر رعایت مسئول آن که بازوی هنرمند و توانا دارد کی بحال تو بسوزد دل دلدار صغیر شمع از سوزش پروانه چه پروا دارد صغیر اصفهانی