حاجب شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۷: در عدم آئینه بودم روی یار خویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در عدم آئینه بودم روی یار خویش را دادمی در جان و دل منزل نگار خویش را خویش را کردم بصورت چون گدا، زان رو فزود بختم از شاهان بمعنی اعتبار خویش را در حریم یار نپسندم شود محرم رقیب کی دهد صیاد، بر دشمن شکار خویش را ساقیا در آب بسته آتش سیال ریز بشکنم تا از یکی ساغر خمار خویش را شاهباز عالم قدسم نیم زین خاکدان آشیان زین پس کنم دار و دیار خویش را آستین از پیش اشک دیده بر گیرم اگر رشک جیحون می کنم از خون کنار خویش را در شعار جنگ می باشند مردم روز و شب لیک من صلح و صفا کردم شعار خویش را لوک مست سر قطارم باردار و خار خوار زان نهادم د رکف جانان مهار خویش را هر بهاری را خزانی هست «حاجب » در قفا من به عالم بی خزان بینم بهار خویش را حاجب شیرازی