میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۷: این خواجه گر رهد ز غم و حسرت اجل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این خواجه گر رهد ز غم و حسرت اجل شاید که نام خود بنهد حضرت اجل بر دست خواجگی بنشسته که ناگهان مرگش ز در درآید و گوید که العجل گفت آن ستوده شاه، که دنیا پرست مرد چون پیر شد، جوان شودش حرص با امل نیکو سرود ای بفدای سخنش جان چون بی ثمر درخت بود علم بی عمل چندانکه خواجه کشت و درو دو برید و دوخت آخر بگو چه برد از این رنج، ماحصل بیهوده خواجه میفکند خویش را برنج هرگز فزون و کم نشود قسمت ازل هرچت ز دست رفت بدل میتوان گرفت عمر است گوهریکه نباشد ورا بدل بر لوح حکمت ازلی بر نوشته اند تالایزال هر چه برآید زلم یزل میرزا حبیب خراسانی