وفایی مهابادی
غزل ها
شمارهٔ ۶۴: ای آفت دل بلای جانم! - آرام روان ناتوانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای آفت دل بلای جانم! آرام روان ناتوانم رخسار مه تو نوبهارم زلف سیه تو ضیمرانم ای روی تو کعبه ی حیاتم ابروی تو قبله گاه جانم صید حرم تو حور عینم قد علم تو خیزرانم درمان درون مستمندم داروی جراحت نهانم اول به زبان آشنایی کردی به وصال، مهربانم در وسمه گرفتی ابروان را چون کسمه بریده شد عنانم در سرمه کشیدی آهوان را صد سرمه زدی به خان و مانم دین بردی و دل به دلربایی تا شهره شدی به دلستانم کردی به دو چشم، چشم بندی بردی به دو ناتوان توانم امروز به هر طریق دانی کز عشق تو شهره ی جهانم در عشق تو آفت زمانه رسوا شده ی همه زمانم هر شب ز فراق سرو بالات صد چشمه ز دیده خون فشانم عیشم همه درد و درد بر دل دل در غم و غم در استخوانم شب هم چو سگان بر آستانت کرده است غم تو پاسبانم چون طایف کعبه در گذارت لبیک بر آید از زبانم می گریم و رو به خاک مالم می نالم و نشنوی فغانم! رحمی ز وفات بر «وفایی» آخر نه که تازه نوجوانم؟ وفایی مهابادی