وفایی مهابادی
غزل ها
شمارهٔ ۵۹: رنجیده ی یاران ز دوران گله دارم - آزرده ی خارم ز گلستان گله دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رنجیده ی یاران ز دوران گله دارم آزرده ی خارم ز گلستان گله دارم با زاغ و زغن هم قفسم کرده زمانه از صحبت ناجنس به چندان گله دارم چشم تو مرا کشت چو با ابرو و مژگان این تیر و کمان چیست ز ترکان گله دارم مطلوب من آن خال سیاه لب تو است حاشا که من از چشمه ی حیوان گله دارم کافر چه کند گر صنم بت نپرستد با آن همه پاکی ز مسلمان گله دارم دامن به کمر بر زده هر کس به طریقی از غفلت این قوم فراوان گله دارم فریاد که نازک دلی من به مقامی است کز جنبش و آلودگی جان گله دارم عارف کمر یار و معارف دهن دوست شاید که ز خود ظاهر پنهان گله دارم در هر سر بازار بگویم به دف و نی این نکته ی سر بسته که من زان گله دارم بفروخت به چندین هنرم هیچ نفرمود از خواجه ی خود بنده هزاران گله دارم اطوار من بهر خدا نیست «وفایی» از ورد شبت نیز به قرآن گله دارم از خویش بیرون آی و خدادان و خداخوان دیگر سخن از غیر به یزدان گله دارم وفایی مهابادی