وفایی مهابادی
غزل ها
شمارهٔ ۴۵: به جان آمد دلم تا کی دل، ای جان، بی دوا باشد - نگاهی کن به دل کاین یک نگاهم اکتفا باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به جان آمد دلم تا کی دل، ای جان، بی دوا باشد نگاهی کن به دل کاین یک نگاهم اکتفا باشد اگر در وحدتم از کثرت حیرت نیم خالی دهانت از تبسم تا فنای پر بقا باشد ز جا برخیز تا طوفی کنم گرد سرت گردم نماز عاشقان را در قیامت هم قضا باشد به جز دلبر نمی گویم غم دل با کسی زان رو غم دل با کسی گویم که با دل آشنا باشد گرفتم قبله در دست آمد و عمری در احرامم چه سود این سعی بی حاصل اگر دل بی صفا باشد چنین از خنجر ناز تو خون می بارد از هر سو به عالم هر که را بینی شهید کربلا باشد به چشمان سیه بردی دل و دین «وفایی» را ترا آهوی چین گفتم خطا نبود روا باشد وفایی مهابادی