وفایی مهابادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۷: هر شام و سحر روی تو دیدن مزه دارد - گل ها ز گلستان تو چیدن مزه دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر شام و سحر روی تو دیدن مزه دارد گل ها ز گلستان تو چیدن مزه دارد در دام تو افتادن و تیری ز تو خوردن در پای تو بر خاک تپیدن مزه دارد گل گل عرق از روی نگارین چه لطیف است بر برگ سمن ژاله چکیدن مزه دارد دست تو گرفتن، سر زلف تو کشیدن وه وه! لب لعل تو گزیدن مزه دارد قربان تو و رفت تو باشم که زآهو رم کردن و استادن و دیدن تو مزه دارد یک شیشه ی می در کفن ما بگذارید در حشر هم، این باده کشیدن مزه دارد عاشق شدن و در رخ ترسا نگریدن می خوردن و زنار بریدن مزه دارد در میکده رفتن، دو سه پیمانه کشیدن وحشی شدن از خویش و رمیدن مزه دارد قربان گلم در سر بازار محبت کاغشته به خون، جامه دریدن مزه دارد پر سوخته بی خود شدن از نشئه ی صهبا تا کنگره ی عرش پریدن مزه دارد خوش زمزمه ای بود که می خواند «وفایی» بر کندن و پیوستن و دیدن مزه دارد وفایی مهابادی