وفایی مهابادی
غزل ها
شمارهٔ ۹: بشکست چو زلف سیه مشک فشان را - بشکست دگر رونق و بو، عنبر وبان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بشکست چو زلف سیه مشک فشان را بشکست دگر رونق و بو، عنبر وبان را در ابروت از عارش و مژگان به خیالم یک جا نبود مهر و مه و تیر و کمان را زلف تو بلای دل و خط، فتنه ی دل هاست خونین دل از این پیر و جوان پیر و جوان را فریاد ازان چشم غزالانه که کردند در سلسله ی زلف تو صد شیر ژیان را تا چشم من غم زده سیراب جهان است یک سرو نرسته است چو تو باغ جهان را خون گشت دل و دیده ی من موی برآورد از بس که به دل گریه کنم موی میان را گفتم که کنم شکوه ز هجران تو، زلفت در گردنم افتاد و فرو بست فغان را بسی شمع رخت روز، شب خلوتیان است یک روز بر افروز شب خلوتیان را زین جام و سبو طی نشود تشنگی ما ساقی به بغل گیر سبک رطل گران را از کشمکش دهر تو آنستی «وفایی» در چشم کشی خاک در پیر مغان را وفایی مهابادی