وفایی شوشتری
غزل ها
شمارهٔ ۱۷: گنه بر دل نهی آنگاه می گیری به تقصیرش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گنه بر دل نهی آنگاه می گیری به تقصیرش چو بگرفتی به تقصیرش نهی تهمت به تقدیرش دل بیچاره را، کی چاره باشد تا که می باشد زنخدان تواش زندان و زلفین تو زنجیرش گهی طاعت گهی عصیان گهی کفر و گهی ایمان به دل هردم نهی نقشی دهی هر لحظه تغیرش خسی در بحر بی پایان چه باشد قدر و مقدارش که موجش گه به بالا، می کشاند گاه در زیرش چه باشد حال صیدی را، که صیّادش بچالاکی نشنید در کمین پیوسته باشد در کمان تیرش تنم از ضعف شد انسان که ماند تا ابد حیران مصوّر گر کشد با خامه ی اندیشه تصویرش خرابی رخنه ها در ملک دل کرده است از هجران زیان نبود خدا را گر کند وصل تو تعمیرش بلی عاشق نیارد آه بر لب گر فرو بارد به فرقش تیر و شمشیر و تبر یا، بر درد شیرش «وفایی» با تو دارد ماجراها، یا علی امّا اگر اظهار سازد خلق می سازند تکفیرش توسرّالله و عین الله و وجه الله می باشی ولی باید، که این اجمال را دانست تفسیرش به آن معنی که من می دانمت ای خسرو خوبان به این الفاظ ناقص چون توانم کرد تقریرش وفایی شوشتری