وفایی شوشتری
غزل ها
شمارهٔ ۷: تاجر عشقم و عشق تو مرا، در بار است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تاجر عشقم و عشق تو مرا، در بار است بین به چشمم که زهجر تو چسان دُر بار است چند از خون دل ما ننمایی پرهیز نرگس چشم تو آخر نه مگر بیمار است سخن از زلف تو گر باز کنم در همه عمر یکسر مو نکنم زانکه سخن بسیار است هر دلی گشت گرفتار کمان ابرویی از هدف بودن پیکار بلا، ناچار است می توان بر حذر از تیر قضا بود ولی حذر از ناوک مژگان بتان دشوار است هر دل آشفته ی زلفی و خم گیسویست تیره بختی و پریشانی اش اندر کار است ما خرابیم و خرابی بود آبادی ما کاین خرابی هم از استادی آن معمار است واعظ ار، منع کند می مخور ازوی مشنو حرف بیهوده و هذیان به جهان بسیار است می بخور، می غم بیهوده ی ایّام مخور کاین جهان در بر صاحبنظران مردار است از خرابی مکن اندیشه که در هر عُسری یُسرها، هست که هر گنج قرین با مار است بسکه خو کرده «وفایی» به جفا کاری یار خار اندر نظرش چون گل و گل چون خاراست وفایی شوشتری