جیحون یزدی
قصیده ها
شمارهٔ ۷۶ - وله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سکه صاحبقرانی زد چو شاه راستان آمد از ذرات او را ارمغان بر آستان هر چه مخزن داشت کرد ایثار ایوانش زمین هر چه انجم داشت کرد ایفا بزمش آسمان ای بسا در کز هوای خدمتش پرورد بحر ای بسا زر کز برای سکه اش آورد کان حور یا کوبان بکویش بار بگشود از قصور عیش دست افشان بسویش بار بربست از جنان کوه زنگان هم ترقص کرد نیز از قرن شاه وآنچه زر بودش بشوق سکه آورد ارمغان دشت را چون دست شاهنشه چو زرافشاند کوه دید پیری دشتبان و شد بخت شه جوان نزد خسرو آمد و همچون فلک بوسید خاک گفت ای بربام ایوان تو کیوان پاسبان باز ملت را مقرر شد نظامی سرمدی باز دولت را میسر شد قوامی جاودان گشته زاقبالت پدید از کوه کانی کش مثال خود ندید و نشنود گوش فلک چشم جهان گرچه شه را این معادن بر نیفزاید بجاه بل معادن را زشه مکنت دهد دور زمان وین همان شاهیست کز دریا دلی در چشم او گنجهای شایگان هرگز نیرزد رایگان لیک بهر حسرت بدخواه و وجد نیک خواه کان بتشریف قبول شاه جستی اقتران بس امین خویش ابرا هیم راز اقران گزید تا کزو مخزن به آذرگون رز آمد گلستان جیحون یزدی