جیحون یزدی
قصیده ها
شمارهٔ ۵۵ - وله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بروج حصن تبر را که سود بر افلاک به گرز یکسان فرمود عم شه با خاک فراز او زسماک اوفتاده شد به سمک نشیب او زسمک پی سپار شد به سماک به یاد فتح تبر ای بت طبر زد لعل زنوش لب پسری خواه شیر دختر تاک مذاق خسرو شاپور کلک شیرین گشت چو شد ز فرهاد این کوه بیستون صد چاک الا بنزد قدت کاویان درفش گرو وزآن دومار تو اندر دمار صد ضحاک بیارمی که زعم شه فریدون فر بکوه دشمن ضحاک پیشه گشت هلاک چه مایه رنج به حکام رفته داد وکسی نکرد پاک مر آن مرز را از آن ناپاک مراد سلطان بایست او دهد ورنه بدی به هیجا سلطان مراد هم چالاک ستوده معتمدالدوله کاسمان بلند برآستان ویش نیست دست استدراک ازو چو خلج فرخ هزار ویران بوم ازو چو گلشن روشن هزار تیره مغاک به هوش فطرت رادش زمستی اسراف بلند طبع جوادش ز پستی امساک قدر ندرد برآنکه او شود ستار قضا نپوشد بر آنکه او بود هتاک زمین اگر همه یاور شود نگردد شاد فلک اگر همه دشمن بود ندارد باک بدین جگر نتوان دیدنش قرین هیهات بدین خطر نتوان جستنش مثل حاشاک جیحون یزدی