جیحون یزدی
قصیده ها
شمارهٔ ۴۷ - وله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرآنکه هست چو او سرو نار پستانش چه احتیاج بسرو است و نار بستانش جز آن تن بت من اندرون پیراهن که دیده پیرهنی پرکنند از جانش مگر که فتنه آفاق زیر دامن اوست که سرزده همه یکباره از گریبانش نمیخرید زلیخا بهیچ یوسف را اگر چنین صنمی بود نقش ایوانش بکفر طره و اسلام چهره فتنه گریست که باخته دل و دین کافر و مسلمانش اگر بخادم فردوس چهره بنماید بدوزخ افکند از خلدحور و غلمانش سزد بهستی هیچ ار نماید استدلال که او زموی میان نازکست برهانش رواست نالد اگر دل بخوا جه زان سرزلف گر التفات کند قصه پریشانش سلیل مجد مهین منشی حضور ملک که هست نام نکو میر زاتقیخانش خجسته رحمتی از کردگار اخلاقش بهینه دوره از روزگار دورانش بردلش جگر بحر چونکه خونگردید فلکه بطعنه همه نام کردمر جانش شبی قمر بدرش بوسه زد بدین امید که روزی اوفتد اندر شمار دربانش زد آنچنانش بواب لطمه که هنوز بود برخ زکلف رد حد احسانش(؟) ای آن ستوده که تاند صریر خامه تو وجود را به عدم بر نهاد بنیانش علو اختر بختت چنانکه وقت نگاه فتد ز فرق فلک را کلاه کیوانش به عون عزم تو هاروت یارد از بن چاه پرد به چرخ و بگیرد ز زهره میزانش جیحون یزدی