ترکی شیرازی
فصل اول | لطیفه نگاری ها
شمارهٔ ۴۳ - صفای صبح
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان زنده می شود ز دم جان فزای صبح گویی دم مسیح بود در هوای صبح صبح است و خیز تا سوی میخانه رو کنیم زان پیش کافتاب رسد از قفای صبح دانی که شب چراست به دینگونه قیرگون گویا سیه کرده ببر، در عزای صبح دیدی که حقه باز شب تار را چسان رسوا نمود خندهٔ دندان نمای صبح آن کس که خفته از سر شب، تا طلوع شمس آگه کجا بود ز هوا و صفای صبح کس قدر صبح را نشناسد چو شب نشین شب خفته تا به صبح، چه داند بهای صبح عاشق که زلف یار، به دستش فتد شبی حاشا که انتظار کشد از یرای صبح خاک وجود، آتش دوزخ دهد به باد آن آب چشم نیم شب و، ناله های صبح «ترکی» به کیمیا اگرت میل و رغبت است آن کیمیا نماز شب است و، دعای صبح ترکی شیرازی