بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۸۹: چون پریشانی به زلف یار دارد عالمی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون پریشانی به زلف یار دارد عالمی در پریشانی دل ما زآن نمی آرد غمی گر کسی بر هر چه یزدان داده روزی قانع است کی کجا منت کشد هرگز ز جود حاتمی من به دل گفتم سخن شد شهره در هر انجمن ای دریغا نیست در عالم رفیق محرمی چشم گریانست کس باشد به روز ار مونسی شمع سوزان است و بس دارم به شب گر همدمی جز تو نبود کس اگر ظاهر شود یوسف رخی آن توئی وبس بود در دهر اگر عیسی دمی پادشاهانند در عالم بسی با تاج وتخت آن سلیمان زمان باشد که داردخاتمی چشمت ار دارد ز مژگان لشکر افراسیاب هم مرا باشد بحمدالله دل چون رستمی می کند ناسور زخم ار بشنود بوئی ز مشک مشک زلفت زخم دل را گشته نیکومرهمی ابر چون چشم بلنداقبال گرید کی کجا چون نماید خودنمایی پیش دریا شبنمی بلند اقبال