بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۱: چومریخی ز خون چون ماهی از رو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چومریخی ز خون چون ماهی از رو چوتیر از قامتی چون قوس از ابرو منجم چهر و ززلفت را مگر دید که گوید ماه باشد در ترازو نیارد ازختن کس مشک در فارس که داری صد ختن در چین گیسو دلم درچنگ زلفت شد گرفتار چو اندرچنگل شهباز تیهو نشینی تا چو سرو اندر کنارم کنارم گشته ز آب چشم چون جو سراغ از قد موزون تو گیرد که قمری می زند بر سرو کوکو دل چون کوه ما راکندی از جای تعالی الله از این زور بازو به صورت گر چه پنهان گشتی از چشم به معنی جلوه گر هستی ز هر سو نه چون زلف تو خیزدمشک ازچین نه از بابل چو چشمان تو جادو چو قدت نیست سروی ماه رخسار چو رویت نیست ماهی عنبرین مو زعشقش نیست کس دلداده چون من به عالم هست اگر دلبر بود او دلم خواهد همی زلف و لبش را که این را بوسم وآن را کنم بو بلند اقبال گردم همچو زلفش شبی گیرد سرم راگر به زانو بلند اقبال