بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۳۲: گفتمش دیوانه ام گفتا که زنجیرت کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتمش دیوانه ام گفتا که زنجیرت کنم گفتمش ویرانه ام گفتا که تعمیرت کنم گفتم ازعشق توچون زلف توپرچین شد رخم گفت درعهدجوانی خواستم پیرت کنم گفتمش تا چندباشم تشنه دیدار تو گفت زآب کوثر لب غم مخور سیرت کنم گفتم ازخیل سگان درگهت خواهم شوم گفت اگرگردی سگ این آستان شیرت کنم گفتمش داری ز مژگان تیر وا ز ابروکمان گفت هستم درخیال اینکه نخجیرت کنم گفتم اندر پای تو خواهم کهتا میرم ز عشق گفت تا میری در اقلیم بقا میرت کنم چون بلنداقبال گفتم هر زمانم حالتی است گفت میخواهم که تا آگه زتقدیرت کنم بلند اقبال