بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۲: خراب کرد فراق رخ تو بنیادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خراب کرد فراق رخ تو بنیادم روا بود که کنی از وصالت آبادم به هر لباس کنی جلوه هستمت عاشق که دل به عشق تو درعالم ازل دادم اگر به صورت لیلی شوی چو مجنونم وگر به جلوه شیرین شوی چوفرهادم وصال وهجر تودرپیش من بود یکسان به دوستی که نه از این غمین نه ز آن شادم مرا توروز وشب اندر برابر نظری ز قیدنیک وبد و وصل وهجرت آزادم دلم ز عشق توپر آتش است و دیده پر آب شوم چوخاک پس از مرگ وچون بردبادم دل ار که راه به دل دار از چه روعمری است نه یاد کرده ای از من نه رفتی از یادم فراز شاخه طوبی بدم بلند اقبال چه شد که در قفس این جهان درافتادم بلند اقبال