بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۵۷: هر چرا می نگرم عکس رخ یار من است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرچه را می نگرم عکس رخ یار من است هرکجا می گذرم قصه دلدار من است هر که دریافت که من عاشق دلدار شدم می بردرشک ودمادم پی آزار من است دل ودین از کف من برد و مرا کافر کرد کافرم تا رخ وزلفش بت وزنار من است عجبی نیست که بیمار بود نرگس دوست عجب این است که بیمار پرستار من است غم دلدار نخواهم ز برم دور شود زآنکه در خلوت دل محرم اسرار من است حاجت شمع وچراغم نبود در شب تار تا که مهتاب رخش شمع شب تار من است گفتمش باعث دیوانه دلی چیست مرا گفت از جلوه رخسار پری وار من است گفتم آید به چه کار این دل خون گشته بگفت این متاعی است که شایسته بازار من است گفتمش ده خبر از شعر بلنداقبالم گفت شیرین چو لب لعل شکر بار من است بلند اقبال