افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۷: شود آیا که ز ما حرف وفا گوش کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شود آیا که ز ما حرف وفا گوش کنی مهربان باشی و بیداد فراموش کنی پرتو روی تو بگرفت جهان، پرده بهل مگر این آتش پر مشعله خاموش کنی بی خود از باده دوش استی و ما هشیاران مست سهل است، که دیوانه و مدهوش کنی هرچه دل بود، ربودی و کشیدی در زلف این گران سلسله را بهر چه بر دوش کنی هوسم زندگی دیگر، و عمر دگر است شود این هر دو گرم دست در آغوش کنی باده زآن شیشه که با غیر خوری شرمت باد خون حسرت زدگان است چرا نوش کنی بنده طلعت او، خواهی اگر بود، افسر شرطش آن است که از خویش فراموش کنی افسر کرمانی