افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۷: دارم هوای آن که روم در دیار خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دارم هوای آن که روم در دیار خویش بندم دوباره دل به سر زلف یار خویش زین ورطه پر از خطرم تا کجا برد دادم به دست کودک نادان مهار خویش خلق از برای مشک به تاتار می روند ما کرده چین زلف بتان را تتار خویش در شهر، شهره گشت به عشق تو نام ما کردیم زنده سیرت اصل و تبار خویش ای تیره بخت دل سر زلف بتان مجو مپسند تیره روز من و روزگار خویش مردم نگارخانه مانی هوس کنند، ما را، نگارخانه مانی، نگار خویش ای دیده لعل کرده به دامان کجا روی از بهر دوست برده کس این سان تتار خویش گفتم مگر ز غصه دلدار وارهد افسر نداشت در غم او اختیار خویش افسر کرمانی