افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۶: بنازم خاک اقلیم سلیمان را که هر مورش،
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بنازم خاک اقلیم سلیمان را که هر مورش، بیارد تخت بلقیسی اگر سازند مأمورش حدیثی را که عقل از نقل آن دیوانه شد یارب، بدارم تا کی اندر تنگنای سینه مستورش ندانم شاهد ما را چه شهد آمد به لب پنهان، که می جویند خلقی نوش جان از نیش زنبورش اگر بهرام گوری عاقبت گورت کشد در بر زمن گر باورت نبود، چه شد بهرام و کو گورش؟ فزاید تیرگی درچشم عاشق بی رخ جانان برافروزند اگر در محفل جان مشعل طورش نکورویی که نقد جان شهانش دربها داده، چسان بی زور و زر در خانه آرد عاشق عورش نبیند آفتاب روی جانان چشم کوته بین که عاجز باشد از دیدار چشم مرغ شب کورش به شمع عارض او هرکه نزدیک است می سوزد همان بهتر که افسر گاه گاهی بیند از دورش افسر کرمانی