جامی هروی
تحفةالاحرار
بخش ۵۹ - حکایت مدح گفتن لاغری شاعر خواجه را که بر وی لباس آسودگی از فربهی تنگ آمده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فربهی از خوان سخن پروری شاعریش کرده لقب لاغری گفت به نظم خوش و شعر فصیح بهر یکی خواجه فربه مدیح خواجه مسکین چو مدیحش شنید بوی توقع به مشامش رسید کرد ازان نامه پر رنگ و ریو خاطر او رم چو ز لاحول دیو خاست ازان انجمن پر گزند کرد توجه سوی قصر بند چون نفس از فربهیش گشت تنگ در رهش افتاد زمانی درنگ گفت بدو لاغری مدح سنج فربهیت می دهد ای خواجه رنج خواجه ازان نکته چو گل بر شکفت با دل صد پاره بخندید و گفت رنج همه گر چه ز تن پروریست رنج من اکنون همه از لاغریست لاغری از فربهیم دست برد در کف صد محنت و رنجم سپرد جان تو جامی به درون لاغر است حرص تو از جان تو فربه تر است عمر گرانمایه به سر می بری غافل ازین فربهی و لاغری جامی هروی