افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۸: چشم بدبین فلک بادا هم از روی تو کور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم بدبین فلک بادا هم از روی تو کور از رخ پاک تو یا رب دیده ناپاک دور خواستم در حلقه زلفت شبی منزل کنم بست بر من خط و خال عارضت راه عبور غافلی از رمز عشق و سرّ درد عاشقی ای که خواهی وصل جانان با زر و بازوی زور با فراق دوست آمد شیشه عمرم به سنگ عاشق آن نبود که باشد با غم جانان صبور آن که اندر سینه ما تخم حرمان کشت و رفت باد یارب خاطرش را عیش و عمرش را سرور آنکه زد در خرمن من آتش آز برق عتاب همچنان می سوزم و بر من نبخشد از غرور ای که چون پروانه از شمع تو می سوزیم ما کاش می دیدی مرا در آتش از نزدیک و دور شمع رویت گر شبی پرتو دهد در بزم ما، بزم ما روشن شود چون شعله های نخل طور زاهدان را حور و غلمان بهشتی خوش بود، عاشقان را وصل جانان خوش تر از حور و قصور افسر کرمانی