افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۹۱: غمی دارم به دل مدغم که در عالم نمیگنجد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غمی دارم به دل مدغم که در عالم نمی گنجد دلی دارم به غم توأم که در آدم نمی گنجد ز مرهم ها، جراحت ها، پذیرند التیام آخر مرا جان سوز زخمی، کاندر او مرهم نمی گنجد الهی ای غم دلبر، فزون گردی به دل گرچه، مرا هرگز ز دلتنگی به دل جز غم نمی گنجد دهانت قطره و در سینه ام دل، لجه ای پرخون عجب دارم چرا کان قطره اندر یم نمی گنجد به دریا کی توانم داد جا سیل سرشکم را بوّد پیدا بر دانا، که یم در یم نمی گنجد برون افتاد افسر، طفل فکر بکرت از پرده که عیسی تا ابد در دامن مریم نمی گنجد افسر کرمانی