جامی هروی
تحفةالاحرار
بخش ۵۶ - مقاله هژدهم در اشارت به عشق که شور آن نمک خوان جگرخواران است و جراحت آن راحت جان دلفگاران
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رونق ایام جوانیست عشق مایه کام دو جهانیست عشق میل تحرک به فلک عشق داد ذوق تجرد به ملک عشق داد چون گل جان بوی تعشق گرفت با گل تن رنگ تعلق گرفت رابطه جان و تن ما ازوست مردن ما زیستن ما ازوست علوی و سفلی همه بند ویند پست شو قدر بلند ویند مه که به شب نوردهی یافته پرتوی از مهر بر او تافته خاک ز گردون نشود تابناک تا اثر مهر نیفتد به خاک چون به تن آزاده ز مهر است دل سنگ سیاهیست در آن تیره گل هر که نه در آتش عشق است غرق از دل او تا به صنوبر چه فرق کار صنوبر چو بود غافلی از غم عشق، او که و صاحبدلی زندگی دل به غم عاشقیست تارک جان بر قدم عاشقیست تا نشود عشق به دل پردگی گرمی دل نیست جز افسردگی ای شده کار تو بد از نیکوان جفت صد اندوه ز طاق ابروان حال تو از خال سیاهان تباه روز تو از مشک عذاران سیاه رهزن خوابت شده چشمان مست توبه تو یافته زیشان شکست هر که شد از سروقدان سرفراز ساخت سرت پست به خاک نیاز هر که به رخ نقطه سودا نهاد داغ غمت بر دل شیدا نهاد هر که به لب آب حیات آمدت رخ ز خطش در ظلمات آمدت گه دم از اندیشه ماهی زنی ماه فلک بینی و آهی زنی گه ز گلی خرم و خندان شوی نغمه سرا بلبل بستان شوی گه به غزالی دل شیدا دهی روی چو دیوانه به صحرا نهی یار هم آغوش به هر باده نوش تو پس زانوی غم اندر خروش یار هم آواز به هر حیله ساز تو ز تب فرقت او در گداز یار هم آهنگ به هر سینه تنگ تو ز دلش کوفته بر سینه سنگ زیرکیی ورز و چنان گیر یار کش بود اندر دل و جانت قرار محرم خلوتگه رازت شود مونس شب های درازت شود جغد نیی جلوه به هر کاخ چند مرغ نیی نغمه ز هر شاخ چند جلوه گر کنگر یک کاخ شو نغمه زن طارم یک شاخ شو رو به یکی آر که فرخندگیست ترک دویی کن که پراکندگیست میوه مقصود کی آرد درخت تا نکند پای به یک جای سخت جامی هروی