افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۷۷: روی پاک تو، در آیینه ادراک افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روی پاک تو، در آیینه ادراک افتاد که ز آلودگی، آیینه ما پاک افتاد ای کمان ابروی، از این عیش نگنجم در پوست که گذر، تیر تو را، بر جگر چاک افتاد حاصل عمر من، ار سوخته عشقت، چه عجب آتشی بود که در خرمن خاشاک افتاد دل سپردم به دو مار سر زلفت، روزی تا مرا کار بدان دولت ضحّاک افتاد راستی، سرو سهی در نظرم خار بن است تا مرا دیده بدان قامت چالاک افتاد دین و دل دادم و اول قدمم پیش نرفت راه عشق است که این گونه خطرناک افتاد می اگر لعل مروّق شد و یاقوت روان قطره خون دل ماس که در تاک افتاد روی دلدار، که گلزار ارم بود، افسر همچو آتش شد و بر جان شررناک افتاد افسر کرمانی