افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۸: باز باد سحری بوی خوش یار آورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز باد سحری بوی خوش یار آورد کاروان ختنی مشک به خروار آورد آنچنان در طرب آورده هوا زاهد را که بر پیر مغان سبحه و دستار آورد دوش پیک سحری با سر زلفش، گل ها از دل خون شده عاشق غمخوار آورد تا بهار است به گلشن گل بی خارش باد، آن که در انجمن ما، گل بی خار آورد باغبانا، چو سهی قامت ما، در بستان، هیچ دیدی که صنوبر دل و جان بار آورد؟ عارض آیینه از شرم رخت پر زنگار تا نگویی تو که این آینه زنگار آورد دل به چین سر زلف تو به عمدا آویخت خویش را طعمه صفت در دهن مار آورد از تهور دل ما در صف مژگان تو تاخت با سپاه عجبی طاقت پیکار آورد افسرا، طلعت یار از رخ زردت افروخت زعفران بین که چه سان عارض گلنار آورد افسر کرمانی