جامی هروی
تحفةالاحرار
بخش ۵۳ - حکایت زاغی که چند روز در قفای کبکی دوید و از رفتار خود بازمانده به وی نرسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زاغی از آنجا که فراغی گزید رخت خود از باغ به راغی کشید زنگ زدود آیینه باغ را خال سیه گشت رخ راغ را دید یکی عرصه به دامان کوه عرضه ده مخزن پنهان کوه سبزه و لاله چو لب مهوشان داده ز فیروزه و لعلش نشان نادره کبکی به جمال تمام شاهد آن روضه فیروزه فام فاخته گون صدره به برکرده تنگ دوخته بر صدره سجاف دو رنگ تیهو و دراج بدو عشقباز بر همه از گردن و سر سرفراز پایچه ها برزده تا ساق پای کرده ز چستی به سر تیغ جای بر سر هر سنگ زده قهقهه پی سپرش هم ره و هم بیرهه تیزرو و تیز دو و تیز گام خوش پرش و خوش روش و خوش خرام هم حرکاتش متناسب به هم هم خطواتش متقارب به هم زاغ چو دید آن ره و رفتار را وان روش و جنبش هموار را با دلی از دور گرفتار او رفت به شاگردی رفتار او باز کشید از روش خویش پای وز پی او کرد به تقلید جای بر قدم او قدمی می کشید وز قلم پا رقمی می کشید در پیش القصه در آن مرغزار رفت بر این قاعده روزی سه چار عاقبت از خامی خود سوخته ره روی کبک نیاموخته کرد فرامش ره و رفتار خویش ماند غرامت زده از وار خویش هر کس ازین دایره تیزرو هست درین دیر به واری گرو جامی و از وار همه سادگی تاجور مسند آزادگی جامی هروی