افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۶: ابر نیسان به چمن بار دگر باران ریخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ابر نیسان به چمن بار دگر باران ریخت گلبن از باد سحر، گر به سر یاران ریخت امشب ای بنده بنه خواب، که آن هندوی زلف، اشک یاقوت وش از دیده بیداران ریخت لب چون لعل تو شد غنچه سیراب از خون، بسکه خون جگر از چشم من گریان ریخت لبت آهسته به بوسی تف دل باز نشاند جرعه ای بود، که بر آتش ما پنهان ریخت از غم روی تو در چشمه چشمم همه شب، قطره ها جمع شد و خون دل عمّان ریخت از فراق لبت، اندر شکن زلف، دلم زهر جراره شد و در دهن ثعبان ریخت حیرت افزود مرا ساقی مجلس، که به جام، باده مدعی و خون مرا یکسان ریخت تا من از حلقه جانانه نباشم، افسر، همچو مویی، دلم از طرّه مشک افشان ریخت افسر کرمانی