افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۷: خوش میرود بناز و صدش دیده در قفاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش میرود بناز و صدش دیده در قفاست قامت نه، این قیامت و بالا نه، این بلاست اندر شرار روی چه جانهاش مستمند واندر شکنج موی چه دلهاش مبتلاست او خود به عشوه راه رود در میان خلق یا آن که ماه را کله و سرو را قباست ما را خیال او بدر از سر کجا و کی او را خیال ما بسر اندر کی و کجاست رهبانیت نجسته اگر دل به زلف او دایم اسیر سلسله ترسا صفت چراست غم نیست نظم افسر اگر نشمرند هیچ گوهر چو قابل افتد گویند بی بهاست افسر کرمانی