افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲: آن کو به تو بخشید چنین لطف و صباحت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن کو به تو بخشید چنین لطف و صباحت آموخت مرا شاعری و رسم فصاحت تا مردم چشمم صدف در تو بیند چون آدم آبی شده در غوص و سباحت هم چشمه خضری تو و هم جام سکندر هم معدن حسنی تو هم کان ملاحت هم مایه جادویی و هم سایه اعجاز هم آفت آرامی و هم فتنه راحت هم داروی دردی تو و هم محنت جان ها هم مرهم زخمی تو و هم داغ جراحت بسیار دل ما هوس بوس تو را کرد نشنید جواب از لب لعلت به صراحت با روی تو، کان جلوه ده صبح مصفاست خورشید برون آمد و نشناخت قباحت افسر، مکش از رنج طلب پای به دامن کاین خسرو ما، صاحب جود است و سماحت افسر کرمانی