افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹: ای که به کوی مهوشان بار فتاده در گلت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که به کوی مهوشان بار فتاده در گلت تا نرهی از این خطر وا نرهد غم از دلت دعوی عاشقی تو، باور دوست کی فتد ناله زار تا چو نی نشنود از مفاصلت روی چو آفتاب او در خم زلف بنگری چون من تیره بخت اگر تار نگشته محفلت ای که به محمل اندری از پس زلف همچو شب مطلع آفتاب را، دیدم و بود محملت من بشر و پری بسی، دیده ام و نیافتم هیچ پری مشابه و هیچ بشر مماثلت عارض آفتاب را ماه چو خود کلف نهد روز طرب در انجمن بیند اگر شمایلت ای مه سرو قامتم، چیست و کیست تا شود، سرو چمن برابر و ماه فلک مقابلت افسر کرمانی