افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۷: به غم دوست فکندیم دل خرّم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به غم دوست فکندیم دل خرّم را خرّم آن دل، که گزیده است غم عالم را خنک آن دم که زند بردل ریشم خنجر زخم اگر دوست زند خود چه کنم مرهم را من دیوانه پری زاده بسی دیدم لیک، نیست این حسن و بها، هیچ بنی آدم را ما سیه روز و رخت مهر و دمت عیسی صبح رو به ما کن که غنیمت شمریم این دم را تا پریشان نکنی خاطر ما شیفتگان، هر دم آشفته مکن طرّه خم در خم را قطره خون دلم شبنم و رویت خورشید پرتو مهر فروزان چه کند شبنم را؟ دهنت قطره و در سینه دلم قلزم خون عجب این است که این قطره نجوید یم را شادمان زیسته ام با غم عالم عمری تا مگر خاطر دلدار نبیند غم را عشق یک روزه اگر کارگر آید، افسر کمتر از کودک یک ساله کند رستم را افسر کرمانی